نه متری خانه ما

وقتی نزدیک به بیست و سه روز در یک آپارتمان شصت متری، دقیق ترش را بخواهید پنجاه و هفت متر، درست در مرکز شهر، بمانید و اتفاقا اتاقی که متعلق به شماست، پنجره اش رو به دیوار آپارتمانی دیگر باز شود، بهترین حالتی که برایتان ممکن می شود، فکر کردن است. حتی ممکن است فکرهایتان آنقدر عمیق پیش برود که به فکر معاشقه کردن با خودتان بیفتید. البته این در صورتی که است که مثل من با پدر و مادر خود هم خانه نباشید.
شاید سوالی که از من دارید این است که آیا به خاطر ترس از کروناست که در خانه ای درست در مرکز شهر با متراژ دقیق پنجاه و هفت متر، آنهم با اتاقی که پنجره اش رو به دیوار آپارتمانی دیگر باز می شود، مانده ای؟
احتمالا پاسخ من این است که بله! می گویم احتمالا چون قطعا با اینکه هیچ قطعیتی در جهان وجود ندارد، ترس من از مسئله دیگری است. به هر حالی بعید نیست، بعد از بیست و سه روز قرنطینه در خانه ای که تنها سهم تو از پنجاه و هفت مترش دقیقا نه متر در کنار تنها پنجره ای که رو به دیوار باز می شود، باشد، ترس هایی عمیق تر به سراغت بیاید.
روزهای اول که بهترین حالت ممکن برایم اتفاق افتاد و شروع کردم به فکر کردن، البته باید بگویم انقدر عمیق پیش نرفت، فکر کردم که بهتر است دیوار رو به روی پنجره را نقاشی کنم. با فرض اینکه نقاشی بلد بودم و این کار را می کردم، نقاشی از بس که بی استفاده می ماند کپک می زد، آخر در خانه پنجاه و هفت متری ما قانونی برپاست که برای هر پنجره پرده ای ضخیم می زنند؛ حتی اگر پنجره رو به دیوار باشد و با این استدلال که در قرن بیست و یک هنوز چشم های هیز همه جا مخصوصا لا به لای درزهای دیوار روبروی پنجره اتاق وجود دارد، حق کنار زدن پرده را هم نداشتیم.
به هر حال من از این وضعیت راضی ام و معتقدم انچه موجب فساد در جامعه است همین چشم های هیز است، اما مسئله ای که می خواهم مطرح کنم این است که بعد از به بن بست رسیدن افکارم، با توجه به اینکه با پدر و مادرم هم هم‌خانه هستم، ترسی وحشتناک تر از کرونا به سراغم آمد.
همه می گویند کرونا یک بیماری است، اما از نظر من کرونا می تواند دین جدیدی باشد که خداوند با شدت و حدت بیشتری به زمین فرستاده است. اینکه عدم پیروی مساوی است با مرگ و بشر ناگذیر از اطاعت. هیچ دینی تا به حال نتوانسته بود مردم را اینگونه در مسئله ای متحد کند و آنچه در ادیان دیگر به جهانی دیگر وعده داده می شد، در این دین کاملا فسخ شده و آدمیان را در جهنمی قرار داده که از اتاق نه متری من با آن پنجره ای که رو به دیوار آپارتمانی دیگر باز می شود، وحشتناک تر است.
می گویم وحشتناک تر چون اتاق نه متری من  جز در خیال بوسه و آغوشی را تجربه نکرده است که ممنوعیتش در دنیای واقعی حسرتی در دلش باقی گذارد.
میگویم وحشتناک تر چون کرونا کاری با حهان می کند که دیگر صدای گریه کودک تازه متولد شده ای در آن نپیچد و اتاق نه متری من پر است از عروسک هایی به شکل بچه.
اما ترسناک برای من این است که این دین جدید اگر بخواهد همینطور به تاختن ادامه دهد، تک به تک حباب رویاهای مرا از بین خواهد برد.
رویایی که مردی، نه شاهزاده ای سوار بر اسب بلکه تنها یک مرد معمولی، بیاید، مرا از آن نه متری بیرون ببرد. در آغوش بگیرد. ببوسد و ما مثل تمام فیلمهای رمانتیک تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنیم. برای واقعی شدن این رویا، باید آن مرد از کرونا نترسد. بیاید مرا ببرد. در آغوش بگیرد. ببوسد و احتمالا پایان قصه ما کمی تراژدی شود و ما از کرونا بمیریم، اما این نیازمند آن است که مرد شجاع و دلیر باشد، اما مرد معمولی چنین ویژگی‌ ندارد. بر فرض هم که داشته باشد، اینکه چطور می خواهد مرا بشناسد و پیدا کند، خود مسئله دیگری است.
راستی! فراموش کردم بگویم، امروز که از خواب بیدار شدم ، جهان نه متری من از همیشه تاریک تر بود. سرپیچی کردم ، اما از گوشه پنجره که بیرون را نگاه کردم، دیگر دیوار پیدا نبود. ماسک سفیدی از بیرون زده بودند به پنجره برای پیشگیری از کرونا.

 

هانیه حسن زاده

4 دیدگاه ها

  • سپیده علی پور آبان ۱۱, ۱۳۹۹ at ۱:۴۶ ب.ظ پاسخ

    کلی لذت بردم از خوندنش و ممنونم که می نویسی تا این حس خوب رو به دیگران منتقل کنی.
    راستی میدونی مرد معمولی وغیر معمولی نداره فقط باید مرد باشه تا تو کرونا و سیل و بارون و زلزله و غیره و غیره بیاد :))

    • هانیه حسن زاده آبان ۱۱, ۱۳۹۹ at ۵:۲۶ ب.ظ پاسخ

      درود بر توسپیده جان
      تو اولین نفر هستی که در سایتم برام پیام گذاشتی.
      خیلی خوش حالم که دوست داشتی.
      شاید توقع شخصیت داستانم این بوده وگرنه تو درست می گی مرد اگر مرد باشه، کافیه.

  • شکوه طایفی آبان ۱۵, ۱۳۹۹ at ۵:۳۹ ق.ظ پاسخ

    سلام
    لایک داری
    چون ساده و واقعی و صمیمی می نویسی???

پاسخ دادن به هانیه حسن زاده رد پاسخ

اجرا شده توسط: همیار وردپرس