همشهریان عزیز

این روزها برای تولید محتوا خون گریه می کنم. آخر بیایم از چه بگویم؟ از روزهای بی ثمرم؟ یا از بی ثمری روزهایم؟ در اینجا هم که احد الناسی پرسه نمی نمی زند. البته این خوش آیندی است که هر محتوایی که می خواهم بگذارم. یعنی هر چرت و پرتی که عشقم بکشد. راستش کمال گرایی نمی گذارد.

اینجا شده مثل یک کوچه بن بست. یک کوچه خلوت بن بست. البته نه از آن کوچه های بن بستی که خانه هایش اصالت دارند. نه از آن کوچه های بن بستی که خانه های قدیمی دارند و از دیوار حیاطشان دسته دسته شاخه درخت سیب و انار و انگور بیرون زده است. نه از آن کوچه های بن بستی که هوای دو نفره دارد و جان می دهد برای قدم زنی در اردیبشت ماه. نه از آن کوچه های بن بستی که عرضشان طویل است و خانه باغ های میلیاردی  دارند.

از آن کوچه های بن بستی شده که اگر با ماشین داخلش بروی، باید از انتها تا سر کوچه، به بدختی دنده عقب بگیری و برگردی.

از آن کوچه های بن بستی شده که جز بیابانی و زمینی خالی هیچ خانه ای ندارند.

از آن کوچه های بن بستی شده، که گُله گُله خاک ریخته اند در جای جایش و بنری زده اند به این مضمون: “همشهریان عزیز، کوچه در دست ساخت و ساز است. از مزاحمت های  ایجاد شده پوزش می طلبیم.”

و این کوچه بن بست خاک گرفته، شده است تمثیلی از تولید محتوای من  در اینجا. هی هر روز می آیم خاک ها را گل می کنم. بعد گل ها را لگد می کنم و دانه دانه آجر می سازم، می چینم و فکر می کنم این شکل مربع مانند قرار است شبیه چهار دیواری ای شود به اسم خانه.

چه کسی گفته است من خانه سازی بلدم؟ چه کسی تضمین می کند این دیوارها که ساخته شد، روی سرم فرو نخواهد ریخت؟

بعدها چه کسی از این کوچه آجری زشت دیدن خواهد کرد؟

و آیا شهرداری شهر محتوایم تصمیم می گیرد که این کوچه بن بست تبدیل شود به کوچه بن بستی با خانه هایی که دو نفره هایی زیر سایه شاخه درختان سبی و انار و انگورش راه بروند؟ آیا می شود که بشود یک کوچه واقعی که از یک سرش بیایند و از یک سر دیگرش بروند و راهی را به راهی متصل کند؟ و یا اصلا طوری شود که تبدیل شود به خیابان اصلی شهرهای محتوایی؟

منِ شهرناساز چگونه شهرسازی کنم که کوچه بن بست محتوایم را به خیابان اصلی محتوا تبدیل کنم؟

این روزها برای تولید محتوا خون گریه می کنم.

 

دیروز دوستی سایتم را به یک کوچه تشبیه کرد.

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه

اجرا شده توسط: همیار وردپرس